یواشکی
دیروز رفتم پشتشان نشستم رو صندلی اونا روی زمین بودن یواشکی همش نگاهشون می کردم اونم یکی یا دوبار نگام کرد زنگ آخرم با دوستش اومد دم کلاسمون با بعضی ها کار داشتن منم داشتم خاطره ی خودشو خودمو می نوشتم بازم یواشکی نگاهشون می کردم خندمم گرفت انشا... در پست بعدی خاطره ای که داشتم می نوشتم براتون می زارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی